خروج از منزل و ورود به مسجد
منزل جلوهی خود و مسجد جلوهی الهی است. خارج شدن از منزل مثل خارج شدن از «خود» است و رسیدن به مسجد مثل رسیدن به خدا است. هر چه خروج انسان از منزل کاملتر باشد، ورود او به مسجد کاملتر میشود. اگر خروج انسان از منزل ناقص باشد، ورودش به مسجد نیز ناقص میشود زیرا هنگام خروج فقط بدنش از منزل خارج میشود و دل و فکر و حواس و هوشش در منزل جا میماند و در واقع نتوانسته است عشق و مِهر و تعلق خود را از خانه بگیرد. کسی که با تمام وجود از منزل خارج شود، با تمام وجود هم به مسجد وارد میشود.
یک نفر در نجف مدتی خدمت یکی از اساتید اخلاق، مرحوم قاضی میرفت. مرحوم قاضی استاد اخلاق مرحوم علامه طباطبایی بودند. آن فرد گله کرده بود که ما به نزد آقای قاضی میرفتیم، ولی استفادهای نبردیم. این مطلب به گوش آقای قاضی رسید که فلانی گفته که نزد شما میآمده امّا شما به او توجهای نکردهاید و او نتیجه نگرفته است. آقای قاضی گفتند:"ایشان کی از خودشان بیرون آمدند که به این جا آمده باشند؟!" لفظ سادهای است اما بار معنایی بالایی دارد. یعنی این مدت که میآمد و مینشست اگر «خود»ش را بیرون در میگذاشت و بعد وارد میشد، پیش من آمده بود. از این جهت کاری از من ساخته نبود!
خروج از منزل و ورود به مسجد و نماز هم به همین شکل است. گاهی یکی میگوید که مدتها در مسجد نماز خواندم ولی استفادهی چندانی نکردم! چگونه میشود استفاده کرد وقتی که هنوز از «خود» بیرون نیامدهایم؟!
حسینیه ها و مساجد و امام زادها، محل و منبع شارژ نور ورحمت هستند. انسان با حضور در این اماکن احساس سبکی و رحمت و نعمت می کند. زایر بُقاعِ متبرکه نیز نباید خروجش از خانه و وطن فقط خروج بدنی باشد. هر چه خروج از «خود» بیشتر و غنیتر باشد، ورود به آن حرمها، پرمعناتر و نتیجه بخشتر خواهد بود. این که گاهی زایر در مسیر سفر دچار مصایب و رنج میشود، برای این است که کمی از «خود»ش خارج شود تا وقتی که به آن جا رسید، هوش و حواسی داشته باشد تا بتواند از نزدیکی به اولیای خدا استفاده کند. آیهی شریفه هم میگوید: «وَ لَنَبلُوَنَّکُم بِشَیءٍ مِنَ الخَوفِ وَ الجُوعِ وَ نَقصٍ مِنَ الاَموَالِ وَ الاَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ »:"ما شما را به چیزی از ترس و گرسنگی و کم شدن از مال و «خود» هاتان و ثمرات، میآزماییم و به صبوران بشارت ده!»
در حرکت به سوی خدا، ابتلاءِ به خوف و جوع و امثال اینها باید باشد تا انسان بتواند از تعلقات جدا شود و سبکبار حرکت کند. مثلاً وقتی که کشتی گرفتار طوفان میشود، ناخدا میگوید که کشتی سنگین شده است و باید سبک شود. آن گاه چیزهای سنگین و بیارزش را در دریا میاندازند امّا اگر ببینند که کشتی هنوز در شرف غرق شدن است، چیزهای ارزنده را هم به دریا میریزند تا کشتی سبکبار شود و به راه خود ادامه دهد. دریا اگر آرام باشد انسان میتواند همهی تعلقات خود را با خود ببرد. در حرکت به سوی خدا نیز به انسان مقداری رنج و مصیبت میدهند، تا تعلقات را از خود دور کند و سبکبار به حرم دوست وارد شود و این لطف خداست. پس خروج از منزل، نمونهای از خروج از تعلقات است.
مسجد، خانهی خدا و مظهری از مظاهر الهی است. نمازگزار با خروج از منزل و ورود به مسجد، از"خود"به«خدا» هجرت می کند. هر چه که امید انسان از خانهی خودش کمتر شود، امید او به خانهی خدا بیشتر میگردد؛ به گونهای که وقتی به مسجد میآید مثل این است که به خانهی حقیقی و امیدش آمده و آن قدر که در مسجد آرام است در خانهی خودش نیست.
انسان موجودی دو بعدی است. مثل حیوانات که بعضی آبزی و بعضی خشکزی هستند؛ او هم جنبهای متناسب با خانه و جنبهای متناسب با خارج از خانه دارد. حیوان خشکزی مثل شیر اکر در آب بیافتد یا ماهی اگر در خشکی انداخته شوند چون راه نجاتی ندارند خفه میشوند. بنابراین نه ماهی میتواند در خشکی زندگی کند و نه پلنگ در دریا می تواند بماند. انسان هم موجودی دو جنبهای است. قلبش با ذکر خدا آن چنان انس دارد که ماهی به دریا، و نفسش به دنیا آن چنان انس دارد که پلنگ به خشکی. همین دو خصوصیت باعث جنگ در درون انسان میشود؛ ماهی میخواهد به عمق آب رود و حیوان خشکزی به خشکی؛ دل به طرف خدا و ذکر معاد و معنویات میرود و نفس به طرف تملک و شهرت و تمتعات دنیوی. اسمِ ماهی درونی را که با آب زنده است، فطرت میگذاریم که در مقابل آن غریزه است و می خواهد همیشه پایش در خشکی باشد. دل میخواهد که همیشه در آب و ذکر خدا باشد تا زنده بماند. پنج وقت نماز آب برای ماهی دل است و مسجد منبع آن می باشد.
مسجد و خانه با آن که هر دو مکان هستند، با هم فرق دارند. خانه زمینی است که در آن چاهی زده نشده، ولی مسجد زمینی است که در آن چاه زده اند و به آب رسیده است. یعنی کسی که زمینی را خالصانه و برای رضای خدا وقف مسجد کند، آن زمین نه به او که به خدا منصوب میشود و حرمت مییابد؛ به عبارت دیگر آن زمین به آب رسیده است. حال اگر کسی مسجدی بسازد امّا برای رضای خدا نباشد، به آب نرسیده است و به خدا انتساب نمییابد و آن چاه، چاه آبریزی میشود.
روایت در کیفیت خروج و ورود به مسجد میگوید: خارج شو از خانه به سوی مسجد، مانند کسی که از خانه و زندگی و بچه و تعلقات دل کنده باشد و بنای برگشتن ندارد. انسان ممکن است هر روز به مسجد رود اما یکی از آن مسجد رفتنها آن گونه که ذکر شد، نباشد و محتوای انسان سازی نداشته باشد. بحث در تعداد نیست، در شوق رفتن به مسجد و بیزاری از برگشتن به خانه است. یکی ممکن است یک بار به مسجد بیاید و مقداری به خدا نزدیک بشود، یکی هم ممکن است چند سال به مسجد برود امّا به اندازهی همان یک بار هم به خدا نزدیک نشود.
امام صادق علیه السلام دربارهی ورود به مسجد میگویند:"وقتی به در مسجد رسیدی بدان که تو قصد کردهای درگاه سلطان عظیمی را که بر فرش او قدم نمیگذارند مگر پاکان ..." یعنی فرشی را که بر آن قدم میگذارید بساط خداست و اجازهی همنشینی با خدا را جز به صدّیقان نمیدهند. «فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ اَن یَتَطَهَّرُوا... »:"در مسجد کسانی هستند که دوست دارند طاهر بشوند" یعنی مسجد محل طاهر شدن است. باید طاهر شد تا در حقیقت مسجد پا گذاشت وگرنه فقط با جسم به مسجد آمدهاید و حقیقت آن را در نمییابید. بر بساط الهی جز پاکان کسی نمیتواند قدم بگذارد و آن را درک کند.
فرض کنید که می خواهید به دیدار مقام معظم رهبری بروید و کنار ایشان بنشینید، چقدر برایتان مهم است که چگونه در نزد ایشان حاضر شوید و خود را جمع و جور کنید!؟ این جا هم حضرت می فرماید:"ورود به مسجد، قدم گذاشتن بر بساط پادشاه آسمانها و زمین است و باید هیبت پادشاه به دل انسان وارد شود تا فقط بدن وارد مسجد نشده باشد".
امام صادق علیه السلام فرمود: در خدمت پدرم به سفر حج رفته بودیم. در طواف خودم را به سختی انداختم. پدرم به من گفت:"پسرم خودت را خسته نکن، وقتی خدا بندهاش را دوست داشته باشد، به کم هم راضی میشود". یعنی باید کاری کنیم که خدا دوستمان بدارد. به عنوان مثال اخلاص داشته باشیم و دلمان با او باشد و در زندگی روزانه این گونه نباشد که هر کس کنارمان نشست، او را اذیت کنیم و زخم زبان بزنیم. باید از بدجنسی، موذیگری، حقهبازی و... دوری کنیم که خدا دوستمان داشته باشد، در این صورت است که خدا به چیزهای کم نیز از ما راضی میشود. رسول اکرم صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمودند: «وقتی که مردم خیلی کار میکنند تو کار خود را خالص کن!» مثل آن پدری که به فرزند خود گفت: «کم کار کن، ولی خوب کار کن!»
فلسفه نماز
سلسله بحثهای آیتالله حائری شیرازی